چهارمحل از نگاه تصوير |
|
حسن بن علی
وی در سال ۳ هجری متولد شد و پس از پدر به امامت(در نظر شیعه) و خلافت مشغول شد. ولی پس از مدت کوتاهی برای جلوگیری از تفرقه به صلح با معاویه رضایت دادسرانجام در سال ۵۰ هجری با تحریک معاویه و بدست همسرش مسموم شده و درگذشت. ریشه نام نام او حسن به معنای خوب و نیکو است در بعضی مدارک ذکر شده نام او از معادل کلمه عبری شبرفرزند ارشد هارون است(به معنای بر حق بودن جانشینی علی بر محمد) در رابطه با نام گذاری ایشان روایت زیر نقل شدهاست: پس از ولادت، نامگذاری از جانب مادر به پدر، و از او به رسول خدا محوّل شد و آن حضرت هم منتظر نامگذاری پروردگار ماند. تا اینکه جبرئیل، امین وحی، فرود آمد و گفت: «خدایت سلام میرساند و میگوید چون علی برای تو همانند هارون برای موسی است، نام فرزندش را نام فرزند حضرت هارون علیه السلام یعنی شبّر قرار ده!» رسول خدا فرمود: «زبان من عربی است و شبّر، عبری است.» جبرئیل گفت: «شبّر در زبان عرب به معنای«حسن» است.» مجتبی، تقی، زکی، سید، سبط ابو محمد ۱۵ رمضان سال سوم هجری قمری در مدینه است. ۴۷ سال ۱۰ سال (۴۱-۵۰ هجری قمری) که شش یا هشت ماه خلیفه بود ۲۸ صفر سال ۵۰ هجری قمری (روایت معتبر) ۷ صفر سال ۵۰ هجری قمری (روایت نامعتبر) مسموم شدن به دست همسرش جعده بنت اشعث بن قیس به تحریک معاویه شهر مدینه قبرستان بقیع فرزندانش را پانزده تن میشمارند
زید حسن عمرو قاسم عبدالله عبدالرحمن حسن ملقب به اثرم طلحه دختران ام الحسن ام الحسین فاطمه ام عبدالله فاطمه(دیگر) ام سلمه رقیه
شیعهها کمک به بینوایان، اخلاق پسندیده و رسیدگی نیازمندان را از ویژگیهای حسن میشمارند و روایات مختلفی از وی که راجع به تقسیم اموال مختصر خویش با فقیران میباشد را میگویند. لقب مجتبی اشاره به بخشندگی وی دارد. در سالهای اخیر از وی با نام کریم اهل بیت هم نام برده میشود. احادیثی که از امام حسن مجتبی (علیه السلام) روایت شدهاست با مناسبتهای گوناگونی روایت شدهاست، گاه در جواب نامه بودهاست و گاه سخنرانی در جمع مردم به مناسبتی و گاه پاسخ سوالی یا دفع سخن باطل دشمنی. به هر حال به برخی از این سخنان اشاره میکنیم: یکی از دختران امام حسن علیه السلام از دنیا رفت. گروهی از اصحاب، نامه تسلیتی برای امام نوشتند و امام در جوابشان چنین نوشت:«نامه شما در تسلیت دخترم به دستم رسید. اجر مصیبت او را از خدا میطلبم و تسلیم قضای الهی و صابر بر بلای اویم. مصائب زمانه و مفارفت دوستانی که با ایشان مأنوس بودیم، و برادرانی که از دیدارشان دلشاد میشدیم، دل ما را به درد آورده. آری مصائب روزگار ناگهان بر ایشان فرود آمد و مرگ، آنان را به لشگر مردگان کوچ داد. آنان اینک در قبرستان، در عین نزدیکی ظاهری به یکدیگر، هیچ معاشرتی با یکدیگر ندارند. بلی، آنان از خانههای خویش و از دوستانشان در دنیا دور شدهاند و در خانههایی وحشتزا (قبرها) منزل گزیدهاند تا آرام آرام بپوسند. باری، این دختر من نیز کنیزی بود ملک پروردگار، که به راه گذشتگان رفت؛ همان راهی که آیندگان نیز آن را خواهند پیمود. والسلام.» روزی امام حسن علیه السلام با لباسی آراسته و خوشبو از خانه خارج شد. در میان راه یکی از گدایان یهودی امام را نگه داشت و گفت:«ای حسن! انصاف بده، مگر جدت، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، نفرمود:«الدنیا سجن المومن و جنه الکافر.»(دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است؟)» امام فرمود:«آری.» گفت:«پس چرا الآن نسبت من و تو برعکس است. من با این حال گرسنگی و فقر، گویی در زندان به سرمیبرم و تو با این رفاه و آراستگی، در بهشتی؟» امام فرمود:«ای یهودی، اگر هم اینک با چشم دلت به عالم آخرت بنگری و ببینی خداوند چه عذابهایی را برای تو، و چه ثوابها و نعمتهایی را برای من مهیا کردهاست، یقین میکنی که تو اکنون نسبت به آن عذابهای اخروی در بهشت هستی و من نسبت به آن نعمتهای اخروی در زندان به سر میبرم.» مردی نزد امام حسن علیه السلام رفت و پولی درخواست کرد. امام فرمود:«پول خواستن جز در سه مورد روا نیست: ۱) پرداخت دیه خون (خون بهای کشتن انسان) ۲) بدهکاری ای که شخص را از پا درآورد. ۳) فقر بسیار شدید.» مرد گفت:«برخی از این موارد دربارهٔ من صدق میکند.» امام حسن علیه السلام نیز امر کرد به او پنجاه دینار بدهند. خلاصه متن عهدنامه حسن و معاویه ۱-حسن بن علی حکومت را به معاویه واگذار نماید مشروط به آنکه وی طبق دستور قرآن و روش پیامبر عمل کند. ۲-بعد از معاویه خلافت به عهده حسن بن علی خواهد بود و اگر حادثهای برای او پیش آمد حسین بن علی صاحب زمام امور مسلمین باشد و معاویه حق ندارد کسی را به جانشینی خود انتخاب کند۳-بدعت ناسزاگویی به علی بن ابیطالب و لعن او در نماز متوقف گردد و از علی جز به نیکی یاد نشود. ۴-مبلغ ۵ میلیون درهم در بیت المال کوفه موجود است که از تسلیم به حکومت معاویه مستثنی است و زیر نظر حسن به صرف امور لازم برسد۵- معاویه تعهد کند همه مردم اعم از شام یا عراق و حجاز از تعقیب و آزار او مصون باشند و مال و شرف و ناموس آنان را حفظ کند و بواسطه فعالیتهای گذشته اشان در صدد انتقام نباشد. اما پس گذشت مدتی عهدنامه را زیر پای نهاده و بر خلاف مفاد آن ٍ یزید را به ولایت عهدی منصوب کرد.
زندگينامه امام علي بن ابي طالب (ع)
نام: على بن ابي طالب.
كنيه: ابوالحسن، ابوالحسين، ابو تراب، ابو السبطين والريحانتين.
ألقاب: اميرالمؤمنين، سيّد الوصيين، سيّد المسلمين، سيّدالأوصياء، سيّد العرب، خليفة رسول الله، امام المتّقين، يعسوب المؤمنين، صهر رسولالله، حيدر، مرتضى، وصى، و... .
منصب: معصوم دوم و امام اوّل شيعيان و خليفه چهارممسلمانان.
تاريخ ولادت:سيزده رجب سال 30 عام الفيل، 23 سال پيش ازهجرت پيامبر اسلام (ص).
محل تولد: مكه معظّمه، داخل كعبه، در بيت الله الحرام (در سرزمين كنونى عربستان سعودى).
تولد در خانه كعبه، فضيلتى است مخصوص حضرت على (ع)، و خداى متعال، تنها به وىچنين امتيازى را كرامت نموده است. نه پيش از او و نه پس از او، براى هيچ فردى چنينفضيلتى محقق نشده است.
نَسبَ پدرى: ابى طالب (عبد مناف) بن عبدالمطلب بن هاشمبن عبد مناف.
حضرت ابوطالب (ع) پس از پدرش، عبدالمطلب، به مدت 44 سال كفيل و پشتيبان حضرتمحمد (ص) بود و در ظهور و گسترش اسلام كمكهاى شايانى به آن حضرت نمود و ايشان رااز گزند و كيد و كين قريش در امان داشت و بهتر از فرزندان خويش از او حمايتكرد.
مادر:فاطمه بنت اسد بن هاشم.
حضرت على (ع) و برادرانش نخستين هاشميانى بودند كه از پدر و مادر هاشمى تولديافتند. مادرش (فاطمه بنت اسد) از بانوان بزرگ صدر اسلام و از نخستين زنانى بود كهپس از خديجه كبرى (س) به پيامبر اسلام (ص) ايمان آورد. حضرت محمد(ص) از سن هشتسالگى در دامن پرمهر اين بانوى مجلّله تربيت يافت و بيش از چهل سال از خدمات وحمايتهاى او بهرهمند بود. وى در اين مدت نقش مادر پيامبر (ص) را بر عهدهداشت.
فاطمه بنت اسد به همراه خاندان پيامبر اكرم (ص) به مدينه مهاجرت كرد و در همانجا وفات يافت. پيامبر اكرم (ص) در وفات او اندوهگين شده و با دست خود و با پيراهنخود، او را كفن كرد و بر وى نماز خواند و به خاك سپرد. سپس ولايت فرزندش، على (ع) را بر وى تلقين فرمود و اين دعا را در حقش از خداى منان مسئلت نمود:
اللّهُ الَّذى يُحْيي وَيُميتُ وَهُوَ حَىٌّ لا يَمُوتُ اِغْفِرْ لِأُمّيفاطِمَةَ بِنْتَ اَسَدٍ، وَلَقِّنها حُجَّتها، وَوسّعْ عَلَيْها مَدْخَلَها،بِحَقِّ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ وَالْاَنْبِياءِ الَّذينَ مِنْ قَبْلي فَاِنَّكَاَرْحَمُ الرَّاحمينَ.
مدت امامت: از زمان رحلت پيامبر اكرم (ص)، در 28 صفر ساليازدهم هجرى تا 21 رمضان سال 40 هجرى، به مدت 30 سال، كه در پنج سال آخر زندگىخلافت مسلمانان را نيز بر عهده داشت.
تاريخ و سبب شهادت: 21 رمضان سال 40 هجرى، بر اثر ضربتشمشير مسمومى كه عبدالرحمن بن ملجم مرادى (از بازماندگان خوارج نهروان) در شب 19رمضان بر فرقش فرود آورده بود.
محل دفن: نجف اشرف، در سرزمين عراق.
نظر به اين كه حضرت على (ع) از خباثت باطن بنى اميّه و خوارج عصر خويش آگاه بود،سفارش كرد محل قبرش پنهان بماند تا مورد اهانت و هتك حرمت دشمنان قرار نگيرد. بههمين دليل، قبر شريف ايشان تا عصر خلافت منصور عباسى مخفى بود و در آن زمان، امامجعفر صادق (ع) آن را آشكار ساخت و مزار شيعيان و عدالت جويان جهان قرار داد.
همسران: 1. فاطمه زهرا، دختر رسول اللّه (ص)، 2. أمامه بنت أبى العاص، 3. خولهحنفيه 4. امّ البنين بنت حزام، 5. أسما بنت عميس، 6. ليلى بنت مسعود، 7. امسعيدبنت عروه، 8. محياة بنت امرء القيس. و چند ام ولد.
اميرالمؤمنين على (ع) تا هنگامى كه فاطمه زهرا (س) زنده بود، همسر ديگرىبرنگزيد. نخستين بانويى كه افتخار همسرى آن حضرت، پس از شهادت فاطمه زهرا(س) راپيدا كرد، أمامه دختر ابى العاص بود كه بنا به سفارش فاطمه زهرا(س) پا به خانه حضرتعلى (ع) نهاد. مادر أمامه، زينب، دختر رسول اللّه (ص) و خواهر اعيانىِ (پدر ومادرى) فاطمه زهرا (س) بود.
به هنگام شهادت امام على (ع) در 21 رمضان سال 40 هجرى، چهارتن از همسران عقدىِايشان (به نامهاى: امامه، اُمّ البنين، اسماء، ليلى) در قيد حيات بودند.
فرزندان:
الف) پسران: 1. امامحسنمجتبى، 2. امامحسين، 3. محمد حنفيه، 4. عبدالله(اكبر)، 5. ابوبكر (محمد اصغر)، 6. عباس، 7. عثمان، 8. جعفر، 9. عبداللّه (اصغر)، 10. يحيى، 11، عون، 12. عمر (أطرف)، 13. محمد اوسط، 14. محسن (كه به عقيده شيعيان، پيش از تولد، در رحم مادرش،فاطمه زهرا (س) سقط شد). ب) دختران: 1. زينب كبرى، 2. امكلثوم كبرى، 3. رقيه، 4. امالحسن، 5. رمله كبرى، 6. رمله صغرى، 7. ام هانى، 8. ميمونه، 9. فاطمه، 10. زينبصغرى، 11. امكلثوم صغرى، 12. أمامه، 13. خديجه، 14. ام كرام، 15. ام سلمه، 16. امجعفر، 17. جمانه، 18. نفيسه.
ميان تاريخ نگاران، در مورد تعداد فرزندان امام على (ع) اختلاف نظر وجود دارد. برخى تعداد آنان را بيش از آنچه ذكر شد و برخى كمتر از اينان نقل كردهاند؛ اماهمگى در اين باره متفقند كه نسل آن حضرت (ع) تنها از پنج فرزند استمرار يافت: امامحسن (ع)، امام حسين (ع)، محمد حنفيه، ابوالفضل العباس و عمر أطرف. و ساير فرزندانذكور آن حضرت، بدون نسل بودند.
اصحاب وياران: تعداد اصحاب و ياران اميرالمؤمنين (ع) بىشمار است. اسامى برخى از آنان در تاريخ ثبت شده و نام بسيارى از آنان را كه خالصانهدر تقويت و تحكيم حكومت عدل اسلامىِ آن حضرت تلاش نموده و در اين راه سر و جانباختند، جزخداى دانا كسى نمىداند. در اينجا به نام برخى از اصحاب برجسته آن حضرتاشاره مىكنيم:
اصبغ بن نباته.
2. اويس قرنى. 3. حارث بن عبداللههمدانى. 4. حجر بن عدى. 5. رشيد هجرى. 6. زيد بن صوحان عبدى. 7. سليمانبن صرد خزاعى. 8. سهل بن حنيف. 9. صعصعة بن صوحان عبدى. 10. ابوالأسوددوئلى. 11. عبدالله بن عباس. 12. عبدالله بن بديل. 13. عبدالله بنجعفر. 14. عبدالله بن خبّاب. 15. عبدالله بن أبى طلحه. 16. عثمان بنحنيف. 17. عدى بن حاتم. 18. عقيل بن ابى طالب. 19. عمروبن حمق خزاعى. 20. قنبر. 21. كميل بن زياد. 22. مالك بن حارث نخعى. 23. محمد بن ابى بكر. 24. محمد بن أبى حذيفه. 25. ميثمبن يحيى تمار. 26. هاشم مرقال. 27. ابو ايّوب انصارى. 28. عبيدالله بن ابىرافع. 29. مقدادبن عمرو. 30. قيس بن سعد. 31. شريح بن هانى. 32. احنفبن قيس. 33. سعيد بن قيس. 34. مغيرة بن نوفل. 35. جعدة بن هبيره. 36. ابراهيم بن مالك اشتر. 37. هرم بن حيان. 38. ابوطفيل كنانى. 39. ابو هيثم بن تيهان. 40. ابوثمامه صيداوى. 41. ابوذر غفارى. 42. ابو رافع. 43. ابو سعيد سعد بنمالك. 44. ابو عمره انصارى. 45. جابربن عبدالله انصارى. 46. جارية بنقدامه تميمى. 47. جندب بن عبدالله ازدى. 48. حبيب بن مظاهر. 49. حذيفة بنيمان. 50. رفاعة بن شداد. 51. سلمان فارسى. 52. سليم بن قيس. 53. محمدبن جعفر طيار. 54. خبّاب بن اَرَت
زمامداران معاصر:
1-پيامبر اسلام حضرت محمد(ص)(1 - 11ق.).
2. ابوبكر بن أبى قحافه (11- 13ق.). 3. عمربن خطاب (13- 23ق.). 4. عثمان بن عفّان (23- 35 ق.). 5. معاويةبن ابى سفيان (35- 60 ق.).
پيش از هجرت پيامبر اكرم (ص) به همراهى اميرالمؤمنين على (ع) و ساير مسلمانان ازمكه به مدينه، در شهر مكه و نواحى حجاز، حكومت واحدى نبود و تشكيلات سياسى أعراب،به قبيله و طايفه محدود مىشد. به همين دليل، نمىتوان حاكم نام دارى را پيش ازتشكيل حكومت اسلامى در مدينة الرسول، معرفى كرد. زمامداران ياد شده، همگى پس ازهجرت پيامبر (ص)، زمام امور را بر عهده گرفتند.
روابط پيامبر اسلام (ص) با امير المؤمنين، على (ع)
ميان پيامبر اكرم (ص) و امام على (ع) از آغاز تا پايان زندگى آن دو بزرگوار،روابط ويژهاى برقرار بود كه در اينجا به نمونههايى از آن اشاره مىكنيم:
پس از وفات عبدالمطلب، قيمومت حضرت محمد(ص) به عمويش ابوطالب واگذار گرديد. ابوطالب و همسرش، فاطمه بنت اسد، حضرت محمد(ص) را، كه از كودكى به ترتيب، پدر، مادرو جد خويش را از دست داده بود، در سن هشت سالگى به خانه خويش آورده و از او به سانفرزندانشان، بلكه بهتر از آنان، نگهدارى نمودند. محبّت و مهربانى با حضرت محمد(ص) تا پايان عمر آن دو ادامه داشت. هنگامى كه حضرت محمد(ص) با حضرت خديجه(س) ازدواجكرد، زندگى مستقل و مشتركى ر اآغاز نمود؛ اما پيوند او با ابوطالب و همسرش، فاطمهبنت اسد و فرزندانشان هرگز قطع نگشت.
در سن سى سالگى حضرت محمد (ص)، آخرين فرزند ابوطالب به دنيا آمد. و ابوطالب وىرا «على» نام نهاد. تولد على، در خانه كعبه، رويدادى معجزه آسا و بىسابقه بود. حضرت محمد (ص) از على، در سنين نوزادى مراقبت مىكرد، بههنگام خواب، گهوارهاش راحركت مىداد، شير در كامش مىريخت و در برخى مواقع بدنش را مىشست و او را در آغوشمىگرفت. و به اين صورت، از آغاز زندگى، او را با ألطاف و مهربانىهاى خويش آشناكرد.
هنگامى كه در مكه خشكسالى و قحطى به وجود آمد و تحمل هزينه زندگى عائله ابوطالببر وى دشوار شد، حضرت محمد(ص) از او خواست تا على را به خانه خويش برد و به اتفاقخديجه از او نگهدارى كند. از آن زمان به بعد، هميشه على بههمراه حضرت محمد(ص) بود. در خانه، در سفر و در هر جايى كه او بود، على نيز بود.
آن حضرت، در هر سال، حدود يك ماه در غار حرا به عبادت و نيايش مىپرداخت. رابطبين آن حضرت و خديجه، على بود و بسا تنها انيس او در آن غار نيز على بود و بس. حضرتمحمد(ص) در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شد. نخستين زنى كه به وى ايمان آورد، خديجهو نخستين مردى كه ايمان آورد، على (ع) بود. بيشتر اوقات، اين سه نفر در كنار كعبه،به عبادت و خواندن نماز جمعى مىپرداختند كه براى ديگران شگفتانگيز بود. هنگامى كهحضرت محمد (ص) از جانب خدا با پيام «وَ اَنْذِرْ عَشيرَتَك الاقرَبينَ» مأموريت يافت كه طايفه و عشيره خويش را پيش از ديگران ارشاد نمايد و آنان را بهاسلام دعوت كند، هيچ كس دعوت آن حضرت را لبيك نگفته و حتى برخى از آنان سخنان ايشانرا به استهزا گرفتند. در آن جمع، تنها على(ع) دعوت اسلام و پيامبر (ص) را پذيرفت. پيامبر اكرم (ص) دست على (ع) را گرفت و فرمود: «اِنَّ هذا اَخى و وَصيّى وَخَليفَتى؛اين، برادر، وصى و خليفه من است.».
از اين زمان، كه جز خديجه (س) و على (ع) كسى به پيامبر (ص) ايمان نياورد، على(ع) به عنوان وصى و خليفه آن حضرت معرفى مىشد. اين مسئله، يك أمر عاطفى نيست، بلكهفرمان الهى است كه از طريق پيامبر خدا ابلاغ گرديد. از اين تاريخ، مسؤوليت على (ع) نسبت به اسلام و پيامبر خدا (ص) سنگينتر شده و احساس وظيفه بيشترى مىكرد. هر چهاز عمرش مىگذشت و دوران نوجوانى را پشت سر مىگذارد و به مرحله جوانى مىرسيد، عشقو علاقه او به پيامبر اكرم(ص) افزونتر شده و دفاعش از محمد (ص) جدىتر و شديدترمىگرديد.
اوج ايثارگرىهاى على (ع) براى پيامبر اكرم (ص)، در مكه معظمه، در ليلةالمبيتاست، هنگامى كه سران قريش پس از مشورتهاى بسيار، در دارالنّدوه، به اين نتيجهرسيدند كه چهل نفر از طوايف وقبايل گوناگون مكه، شبانه به خانه پيامبر اكرم (ص) هجوم آورده و او را با شمشيرهاى خويش قطعه قطعه كنند و براى هميشه، صداى اسلام راخاموش كنند. پيامبر اكرم (ص) براى خنثى سازى نقشه آنان، شبانه از خانه خارج و بهغار ثور پناهنده شد و على (ع) براى فريب دشمن، داوطلب شده و در بستر پيامبر (ص) خوابيد تا دشمنان از گريز پيامبر (ص) مطلع نشوند.
در اواخر شب، مأموران قريش با شمشيرهاى برهنه وارد اتاق پيامبر شده و به خيالخود، به طور گروهى، قصد حمله به آن حضرت را نمودند؛ ناگهان على (ع) از بستر پيامبر (ص)، برخاست و با آنان به مشاجره پرداخت. مهاجمان كه سراسر وجودشان را خشم فراگرفته بود، على (ع) را رها كرده و براى يافتن پيامبر (ص) به راه افتادند تا شايد اورا بيابند و به قتل رسانند. قرآن مجيد درباره فداكارى على(ع) در ليلة المبيتمىفرمايد: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرى نَفْسَه أبْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»
و هنگامى كه پيامبر (ص) به مدينه مهاجرت فرمود، على (ع) مأموريت يافت كارهاىبرزمين مانده پيامبر(ص) را در مكه سامان بخشد، بدهكارىهاى ايشان را بپردازد وخاندانش، از جمله دخترش، فاطمه زهرا (س) را از مكه به مدينه كوچ دهد.
در مدينة الرسول، كه نخستين پايههاى حكومت اسلامى به دست تواناى پيامبر اكرم (ص) و مجاهدتهاى وصفناپذير صحابه ومسلمانان صدر اسلام بنا نهاده شده بود، نقش على (ع) پس از حضرت محمد (ص) نقش حساس و تعيين كنندهاى بود، به ويژه پس از آنكه على (ع) به دامادىِ پيامبر اكرم (ص) مفتخرشد و بانوى بانوان عالم، حضرت فاطمه زهرا (س) به همسرىِ آن حضرت در آمد.
دفاع على (ع) از پيامبر اسلام (ص) در جنگها و غزوات آن حضرت و مبارزه با دشمنانكينه توز اسلام، حقيقت انكار ناپذيرى است كه در تاريخ شيعه و اهل سنّت ثبت و درجگرديده است.
رشادتهاى على (ع) در جنگهاى بدر، احد، خندق، خيبر، حنين و ساير غزوات وسريهها، اسلام را بيمه نمود و از گزند مشركان و بدخواهان رهايى بخشيد. اين گونهفداكارى و رشادتها در اعتلاى پرچم اسلام و برپايىِ نظام توحيدىِ اسلامى، علاقهمتقابل پيامبر (ص) و على (ع) را دو چندان مىكرد. تعابيرى كه از آن حضرت درباره على (ع) نقل شده است، گوياى شخصيت و قرب على (ع) به خدا و رسول خدا (ص) است. به عنواننمونه، در جنگ خندق (احزاب) هنگامى كه على(ع) براى مبارزه، در برابر عمرو بن عبدودقرار گرفت، پيامبر اكرم (ص) فرمود:
بَرَزَ الْايمانُ كُلُّهُ اِلىَ الشِّركِ كُلِّهتمامايمان در برابر تمام شرك به مبارزه برخاسته است.
پس از آن كه على(ع) با پيروزى و كشتن دشمن خيره سر، از ميدان نبرد بيرون آمد وصداى تكبير مسلمانان فضاى مدينه را معطر ساخت، پيامبر اكرم(ص) درباره على(ع) فرمود:
ضَرْبَةُ عَلىٍّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَيْن؛ارزششمشيرى كه على در روز خندق بر دشمن فرود آورد، از عبادت جهانيان بيشتر است.
سرانجام در سال دهم هجرى، پس از پايان يافتن مراسم فريضه حج و باز گشت حجاج بهشهرهاى خويش، پيامبر اكرم (ص) پيش از رسيدن به وطن، مأموريت يافت على(ع) را بهعنوان جانشين و خليفه پس از خويش معرفى كند:
يا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ؛
اى پيامبر! آنچه از پروردگارت (درباره ولايت على) به تو رسيده است، به مردمابلاغ نما.
سپس در خطاب به پيامبر (ص)، آمده است:
وَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَالنَّاسِ؛
اگر آن را انجام ندهى (على را به ولايت برنگزينى) رسالت خويش را به پاياننرساندهاى. و خداوند تو را از مردم (آنانى كه با ولايت على مخالفند) ايمن خواهدداشت.
به همين منظور، پيامبر اسلام در ميانه راه مكه و مدينه، در موضعى به نام «غديرخم» كه در سه ميلى «جحفه» قرار دارد، حاجيان و همراهان خويش را گرد آورده و بااين عبارت، على (ع) را به ولايت و جانشينى خويش معرفى كرد:
مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَليٌ مَوْلاهُ، اَللّهُمَ وَالِ مَنْ والاه وَعادِمَنْ عاداهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَه؛
هر كس كه من مولاى او و أولى به نفس او هستم، اين على مولاى او و أولى به نفس اواست. بار خدايا! دوست باش با هر كسى كه با على دوست باشد، و دشمن باش با هر كسى كهبا او دشمن باشد! يارى كن كسى را كه او را يارى دهد و واگذار كسى را كه او راواگذارد!
به اين صورت، حضرت على (ع) به عنوان جانشين پيامبر (ص) معرفى شد و به دستور رسولخدا (ص) مردم مأمور شدند در خيمه حضرت على (ع) گرد آمده و اين منصب را به وى تبريكو تهنيت گويند. از ميان مردم، بيش از همه، عمربن خطاب در گفتن تبريك و تهنيت مبالغهمىكرد. او خطاب به آن حضرت گفت: «بَخٍّ بَخٍلَكَ يا عَليّ! اَصْبَحْتَ مَوْلاىَوَمَوْلى كَلِّ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ».
پس از بازگشت به مدينه، چند ماهى نگذشته بود كه رحلت جانگداز پيامبر اسلام(ص) مسلمانان را در اندوهى بزرگ فرو برد و ابر سياه فقدان پيامبر (ص) بر سر مسلمانانسايه افكند. در هنگامى كه حضرت على (ع) با مساعدت برخى از خويشاوندان خود و بنا بهسفارش پيامبر اكرم (ص) به كار غسل و كفن نمودن بدن مطهر آن حضرت سرگرم بود، برخى ازصحابه در سقيفه بنى ساعده گرد آمده و درباره جانشينىِ پيامبر اكرم (ص) به رايزنى ومجادله پرداختند و سرانجام، ابوبكر بن ابى قحافه را به عنوان نخستين خليفه برگزيدندو حق على (ع) را كه از جانب پيامبر اكرم(ص) به آن تصريح شده بود، ناديده گرفتند. پيامبر اكرم (ص) در حيات با بركت خويش بارها اين موضوع را پيش بينى كرده و براىپيشگيرى از آن، به مردم درباره مقام و منزلت على (ع) آگاهى مىداد. روايت ذيلنمونهاى از سخنان پيامر اسلام(ص) درباره حضرت على (ع) است كه ابراهيم بن ابى محموداز امام رضا (ع) و ايشان از پدر و اجدادش نقل مىكند:
عَنْ عَليّبْنِ الْحُسَيْنِ (ع) قالَ: قالَ رَسُولُ اللَّه صَلَّى اللَّهُعَلَيْهِ وَآلِهِ: يا عَلىّ أنْتَ الْمَظْلُومُ مِنْ بَعْدي، فَوَيْلٌ لِمَنْظَلَمَكَ وَاعْتَدى عَلَيْكَ وَطُوبى لِمَنْ تَبَعَكَ وَلَمْ يَخْتَرْعَلَيْكَ...
اما زين العابدين (ع) فرمود: پيامبر اكرم (ص) خطاب به امام على بن ابىطالب (ع) فرمود: اى على! پس از من تو مظلوم هستى. پس واى به حال كسى كه به تو ستم و تعدىنمايد و خوشا به حال كسى كه از تو پيروى كرده و عليه تو اختيار نكند.
اى على! تو پس از من مبارزه خواهى نمود. پس واى به حال كسى كه باتو نبرد كند وخوشا به حال كسى كه در ركاب تو بجنگد.
اى على! تو همانى كه به كلام من سخن مىگويى و با زبان من تكلّم مىكنى. پس واىبه حال كسى كه كلام تو را رد كند و خوشا به حال كسى كه سخن تو را بپذيرد.
اى على! تو پس از من سرور اين امتى و پيشواى آنان و جانشين من در بين آنان هستى. كسى كه از تو جدا شود، روز قيامت از من جدا خواهد شد. كسى كه با تو باشد، روز قيامتبا من خواهد بود.
اى على! تو نخستين ايمان آورنده به من و تصديق كنندهام هستى. و تو اولين كسىهستى كه در كارم به من كمك كردى و همراه من با دشمنم جنگيدى. و تو نخستين نمازگزاربا من بودى در حالى كه مردم در آن هنگام در غفلت نادانى بودند.
اى على! تو اولين كسى هستى كه با من از زمين برانگيخته مىشوى و نخستين كسى كهبا من از صراط مىگذرى. و خداى من، عزّوجلّ، به عزّتش سوگند ياد كرده است كه ازصراط نمىگذرد مگر كسى كه برات ولايت تو و امامان از فرزندانت را داشته باشد. و تونخستين فردى هستى كه بر حوض من (كوثر) وارد مىشوى كه دوستانت را از آن سيراب ودشمنانت را از آن باز مىدارى.
و هنگامى كه در مقام محمود جاى گرفتم، تو همنشين من هستى كه از دوستان ما شفاعتكنى و تو از آنان شفاعت مىكنى. و تو نخستين كسى هستى كه در بهشت داخل مىشوى وپرچم من، كه لواى حمد است، بر دست تو است. و اين پرچم، هفتاد شقّه است كه هر شقّهآن وسيعتر از خورشيد و ماه است. و تو صاحب درخت طوبى در بهشت هستى كه ريشهاش درخانه تو و شاخه هايش در خانههاى شيعيان و دوستداران تو است.
روابط امام على (ع) با خلفا
پس از رحلت جانسوز پيامبر اسلام (ص) در حالى كه حضرت (ع) با تعدادى از خواص بهتجهيز جنازه آن حضرت مشغول بودند، گروهى از انصار و مهاجران، در سقيفه بنى ساعدهتجمع كرده و درباره زمامدار پس از پيامبر (ص) به گفتگو پرداختند. گروه مهاجر باتمسك به مسئله سبقت در اسلام و نزديكى به پيامبر (ص)، خلافت را از آن خود دانسته وابوبكر بن ابى قحافه را به عنوان خليفه رسول اللّه(ص) انتخاب كردند.
مهاجران و انصار، كه فرمان خدا و رسولش (ص) درباره ولايت و حكومت امام على (ع) (در غدير خم) را ناديده گرفته بودند، در تحكيم پايههاى حكومت خليفه اوّل كوشيدند وهمگان را به بيعت با وى ترغيب نمودند و مخالفان سقيفه بنى ساعده را با تهديد واداربه انقياد و تسليم كردند. در اين ميان، حضرت على (ع) و بزرگان بنىهاشم و برخى ازصحابه پيامبر (ص) كه يقين به رهبرى و ولايت امام على (ع) داشتند، از بيعت با ابوبكرامتناع كرده و با تحصن در خانه فاطمه زهرا (س) مخالفت خود را با خلافت ابوبكر اعلامنمودند؛ اما رفتار حكومت با آنان خشونتآميز بود، به طورى كه براى بيرون بردن حضرتعلى (ع) و طرفداران ولايت ايشان، درِ خانه فاطمه (س) را آتش زدند و به خانهاى كهپيامبر (ص) بدون اجازه وارد آن نمىشد، هجوم آورده و با بىحرمتىِ تمام، حضرت على (ع) و يارانش را به مسجد برده و مجبور به بيعت ساختند. در اين هجوم وحشيانه، حضرتفاطمه، دختر رسول خدا(ص) آسيب فراوانى ديد و بر اثر آن، حملش سقط گرديد.
حضرت على (ع) پس از تثبيت حكومت ابوبكر، چارهاى جز سكوت و كنارهگيرى از سياستنديد. به همين دليل، حدود 25 سال، در عين راهنمايى و يارى رسانى به مسلمانان وخلفاى سهگانه، خانهنشينى را اختيار و با كرامت نفس، از گرفتن حق مسلّم خويشچشمپوشى كرد. خلفاى سهگانه (ابوبكر، عمر و عثمان) كه امام على (ع) را آينه تمامنماى پيامبر (ص) دانسته و رقيب خويش مىپنداشتند، از گوشهگيرى و خانهنشينى آنحضرت استقبال كرده و او را با ترفندهاى گوناگون، از صحنه سياست و حكومت خارجنمودند.
رويدادهاى مهم
. تولد حضرت على(ع) در خانه خدا(كعبه)، در سيزده رجب سال سىام عامالفيل.
2. درخواست حضرت محمد (ص) از عمويش، ابوطالب براى بردن فرزند كوچكش، على (ع) بهخانه خويش، و تلاش آن حضرت و همسرش خديجه كبرى براى تربيت و پرورش حضرت على(ع)
3. گرويدن همزمان خديجه كبرى (س) و حضرت على (ع) به اسلام و پيامبر اكرم(ص)، درنخستين روزهاى بعثت.
4. همراهى حضرت على (ع) با پيامبر (ص) در غار حرا.
5. اقتداى خديجه كبرى (س) و حضرت على (ع) به نماز پيامبر اسلام (ص) در مسجدالحرام.
6. محاصره خاندان عبدالمطلب در شعب ابىطالب، به مدت سه سال، به جرم پشتيبانى ازحضرت محمد (ص).
7. درگذشت ابوطالب، پدر حضرت على (ع) در مكه معظمه، پس از رهايى از محاصره درشعب ابىطالب، و اندوه پيامبر (ص) در وفات او.
8. خوابيدن على (ع) در بستر پيامبر اسلام (ص)، در ليلة المبيت.
9. ديدار على(ع) با پيامبراكرم(ص) در غار ثور(پنهانگاه پيامبر(ص) در شبهجرت).
10. دستور پيامبر(ص) به على(ع) در بازگرداندن امانتهاى مردم كه نزد پيامبر(ص) بود، اداى ديون آن حضرت و آوردن خاندان پيامبر(ص) از مكه به مدينه (در ايّامهجرت).
11. ايجاد پيمان برادرى بين هر دو نفر از مسلمانان در سال اول هجرى و عقد اخوتميان پيامبر اسلام (ص) و على (ع) در مدينه.
12. ازدواج على (ع) با فاطمه زهرا (س)، دختر رسول خدا (ص)، در سال دوم هجرى درمدينه.
13. وقوع جنگ بدر ميان مسلمانان و قريش، در سال دوم هجرى و رشادتهاى على (ع) وحمزه سيدالشهداء در اين نبرد.
14. فداكارىهاى على (ع) در جنگ احد و محافظت از پيامبر اكرم (ص) در صحنههاىخطير اين جنگ در شوال سال سوم هجرى.
15. وفات فاطمه بنت اسد، مادر على (ع) در مدينه، در سال چهارم هجرى.
16. وقوع جنگ بنى مصطلق ميان مسلمانان و مشركان طايفه بنى مصطلق و دلاورىهاىعلى (ع) براى پيروزى پيامبر (ص) در اين نبرد، در شعبان سال پنجم هجرى.
17. محاصره مدينه توسط مشركان قريش و طايفههاى هم پيمان آنها و وقوع جنگ خندق (احزاب)، در شوال سال پنجم هجرى، و كشته شدن عمرو بن عبدود به دست على (ع) در ايننبرد.
18. وقوع جنگخيبر ميان مسلمانان و يهوديان، در سال هفتم هجرى، و كشته شدن مرحبو برادرش حارث و تعدادى از دلاوران يهود به دست على (ع) و كندن درِ دژ قموص (ازدژهاى هفتگانه خيبر) توسط آن حضرت و پيروزى مسلمانان.
19. مأموريت على (ع) از سوى پيامبر اكرم (ص) براى نبرد با مشركان وادىِيابس، درسال هشتم هجرى، و پيروزى تحسين برانگيز حضرت على (ع) در اين نبرد (جنگ ذاتالسَلاسل).
20. اعطاى پرچم اسلام به على (ع) توسط پيامبر اكرم (ص)، در هنگام فتح مكه، درسال هشتم هجرى، و همراهى على (ع) با پيامبر اكرم (ص) در فرو ريختن بتها و مجسمههااز ديوار كعبه.
21. وقوع جنگ ميان مسلمانان و دو قبيله هوازن و ثقيف در وادىِ حنين، پس از فتحمكه، در سال هشتم هجرى، و رشادتهاى على (ع) در اين نبرد و كشته شدن چهل نفر ازقهرمانان مشرك به دست آن حضرت.
22. وقوع جنگ تبوك ميان مسلمانان و وابستگان حكومت روم، در سال نهم هجرى، و باقىماندن على (ع) به دستور پيامبر اكرم (ص) در مدينه، در غياب رسول خدا(ص).
23. نازل شدن سوره برائت، در سال نهم هجرى، و مأموريت على (ع) از سوى پيامبراكرم (ص) براى ابلاغ اين سوره به مردم مكه.
24. همراهىِ حضرت على (ع)، فاطمه زهرا (س)، امام حسن (ع) و امام حسين(ع) باپيامبر اكرم (ص)، در جريان مباهله نصاراى نجران، در سال دهم هجرى.
25. اعزام حضرت على(ع) به يمن از سوى پيامبر اكرم(ص) در سال دهم هجرى.
26. مسافرت پيامبر اكرم (ص) و خاندان او و مسلمانان به مكه معظمه، براى انجامفريضه حج، در سال دهم هجرى (معروف به حجّة الوداع)، و پيوستن على (ع) به آنان پس ازمراجعت از يمن.
27. انتصاب على(ع) به ولايت و خلافت مسلمين به دست پيامبر(ص) در مكانى به نام «غديرخم»، ميان مكه و مدينه، در بازگشت از سفر حجّةالوداع، در سال دهم هجرى.
28. رحلت جانگداز پيامبر خدا(ص)، در 28 صفر سال يازدهم هجرى، و تغسيل، تكفين وتدفين بدن مطهر آن حضرت توسط حضرت على (ع) و طايفه بنىهاشم، در مدينه طيّبه.
29. ناديده گرفتن حق امام على(ع) از سوى مهاجران و انصار در گزينش خليفه مسلمين،پس از رحلت پيامبر (ص).
30. امتناع امام على(ع)، فاطمه زهرا(س)، بنى هاشم و گروهى از صحابه سرشناسپيامبر اكرم(ص) با خلافت ابى بكر و اجتماع اعتراضآميز آنان در خانه فاطمه(س).
31. هجوم مأموران خليفه به دستور عمربنخطاب به خانه فاطمه (س) و سوزاندن درِخانه و دستگير نمودن معترضان و بردن آنان به مسجد براى بيعت اجبارى با ابوبكر.
32. مصدوم و مجروح شدن فاطمه زهرا (س)، همسر امام على (ع)، در هجوم مأمورانخليفه به خانه آن حضرت.
. گرفتن باغ فدك از فاطمه زهرا (س) و على (ع) توسط زمامداران وقت و عدم اعتنا بهاعتراض فاطمه زهرا (س)
34. اندوه شديد على (ع) در وفات مظلومانه فاطمه زهرا (س) پس از 45 روز بيمارىممتد.
35. تلاش على(ع) در جمعآورىِ قرآن و تنظيم و تفسير آن، در ايّام خانهنشينى آنحضرت.
36. يارى رسانى امام على (ع) به خلفاى وقت، در حل معضلات اجتماعى و مسائلشرعى.
37. حضور على (ع) در شوراى شش نفرهاى كه عمر بن خطاب براى تعيين خليفه پس ازخود برگزيد.
38. محروميت على (ع) براى بار سوم از رسيدن به خلافت اسلامى و واگذارىِ آن بهعثمان بن عفان توسط اعضاى شوراى شش نفره منتخب عمر بن خطاب.
39. اعتراض برخى از صحابه و مسلمانان شهرها به رفتارهاى نارواى عمّال عثمان بنعفان و پشتيبانى حضرت على (ع) از خواستههاى به حق آنان.
40. تحريك مردم از سوى عايشه، مبنى بر عزل عثمان بن عفان از خلافت و كشتنوى.
41. اعتراض گروهى مسلمانان عليه عثمان و كشته شدن او در اين ماجرا،در سال 35هجرى.
42. انتخاب على(ع) بهخلافت اسلامى با اصرار صحابه پيامبر(ص) و مسلمانانانقلابى، در تاريخ جمعه 25 ذى حجّه سال35هجرى، پس از كشته شدن عثمانبن عفان.
43. عزل حاكمان نالايق ولايات و جايگزينى حاكمان جديد توسط امام على (ع)
44. درخواست واگذارىِ حكومت عراق و يمن از امام على (ع) توسط طلحة بن عبيداللّهو زبير بن عوام و امتناع آن حضرت از انتصاب آن دو به حكومت.
45. تمرّد معاويةبن ابى سفيان از فرمان امام على(ع) و باقى ماندن او بر حكومتشام.
46. ناخشنودى عايشه، (همسر پيامبر اكرم (ص))، از انتخاب امام على (ع) به خلافتاسلامى.
47. عدم تحمل برخى شخصيتهاى مقيم مدينه از اعلام سياست حكومتىِ امام على (ع) دراجراى عدالت اجتماعى.
48. پيوستن طلحة بن عبيداللّه و زبير بن عوام، (از صحابه مشهور پيامبر (ص) وپيشكسوتان بيعت با امام على (ع))، و هواداران عثمان مقتول و ناراضيان حكومت امامعلى (ع) به عايشه و تجمع فتنهانگيز آنان در مكه.
49. اعلان جنگ عليه امام على (ع) توسط عايشه، طلحه، زبير و برخى از سرشناسانحجاز، و حركت آنان از مكه به سوى بصره.
50. اشغال بصره و عزل و شكنجه عثمان بن حنيف، عامل امام على (ع) در اين شهر،توسط سپاهيان عايشه (اصحاب جمل)
51. پشتيبانى پنهانى ابو موسى اشعرى (فرماندار كوفه) از اصحاب جمل، و مخالفت باامام على (ع) در اعزام نيروى جنگى براى دفع آشوب اصحاب جمل.
52. اعلام بسيج عمومى براى پشتيبانى از خلافت اسلامى و دفع آشوبهاى اصحاب جمل وخونخواهان عثمان، توسط امام على (ع)
53. اعزام سپاهيان و هواداران امام على (ع) از شهرهاى مختلف اسلامى به حوالىبصره، براى مبارزه با اصحاب جمل.
54. فراخوانى زبير به امر امام على(ع) و يادآورى سفارشهاى پيامبر (ص) به او،پيش از شعلهور شدن آتش جنگ جمل.
55. تأثر شديد زبير از يادآورىِ خاطرهها و سفارشهاى پيامبر (ص) به او دربارهعلى (ع)، و پشيمانى او از راهاندازى جنگ جمل، و كنارهگيرى از سپاهيان.
56. كشته شدن زبير در خارج از معركه جنگ، به دست عمر بن جرموز، و تأثّر امام على(ع) از مرگ ذلّتبار وى.
57. نامهها و خطبههاى مكرر امام على (ع) به منظور ايجاد صلح و آرامش بين دوسپاه، و تلاش آن حضرت براى از بين بردن عصبيتهاى جاهلى و قومى، و عدم وقوع جنگ وخونريزى.
58. پاسخ منفى به امام على (ع) و اصرار بر خونخواهىِ عثمان و اعلام جنگ تمامعيار توسط اصحاب جمل عليه سپاهيان امام على (ع)
59. وقوع نبرد خونين جمل در بصره، در تاريخ جمادى الثانى سال 36 هجرى، و پيروزىسپاهيان امام على (ع) در اين نبرد با دلاورىهاى آن حضرت و امام حسن، امام حسين،محمد حنفيه، مالك اشتر، عمار ياسر و حدود 20 هزار مرد جنگى.
60. بخشودگى و آزادسازىِ اسيران اصحاب جمل پس از جنگ، و بازگرداندن عايشه بهمدينه به فرمان امام على(ع)
. انتقال مقر خلافت اسلامى از سوى امام على (ع) به كوفه، در سال 36 هجرى، پس از پايان جنگ جمل. 62. پيوستن برخى از اسيران آزاد شده اصحاب جمل و خونخواهان عثمان به معاوية بن ابى سفيان در شام. 63. تبادل نامهها و پيامها ميان امام على (ع) و معاوية بن ابى سفيان درباره خونخواهى از قاتلان عثمان، حكومت شام، شكاف در امّت اسلامى و غيره. 64. نبرد مالك اشتر نخعى (عامل امام على (ع) در نصيبين) با ضحاك بن قيس و عبدالرحمن بن خالد، فرماندهان سپاه معاويه و آزاد سازى حرّان، رقّه و جزيره به دست مالك اشتر. 65. اعلان جنگ معاويه (فرماندار شام) عليه اميرالمؤمنين على (ع) و اعزام نيروهاى جنگى از شام به عراق، در سال 36 هجرى، پس از خاتمه جنگ جمل. 66. خروج امام على(ع) از كوفه، براى مبارزه با سپاهيان معاويه، در شوال سال 36 هجرى. 67. تصرف نهر فرات به دست سپاهيان معاويه در صفين، پيش از ورود سپاهيان امام على (ع) 68. نبرد مالك اشتر نخعى، فرمانده سپاه امام على (ع)، با سپاهيان معاويه براى بازپسگيرىِ نهر فرات و پيروزى او در اين جنگ. 69. آغاز نبرد صفين ميان سپاهيان امام على (ع) و سپاهيان معاويه، از ذى حجّه سال 36 هجرى تا صفر سال 38 هجرى، به مدت يك سال و چند ماه. 70. شهادت عمار بن ياسر، اويس قرنى و چند تن از صحابه معروف پيامبر (ص) در نبرد صفين، به دست سپاهيان معاويه. 71. تهاجم عمومىِ سپاهيان امام على (ع) به سپاهيان معاويه، در يكى از شبها (معروف به ليلة الهرير) و تلفات سنگين شاميان در اين نبرد شبانه. 72. نيرنگ معاويه در لحظات حساس جنگ صفين به پيشنهاد عمرو بن عاص در بالا بردن قرآن بر سر نيزهها توسط پانصد نفر از سپاهيان شام، و درخواست پايان جنگ و دعوت سپاهيان عراق به حكميت قرآن. 73. فريب خوردن برخى از سرداران سپاه كوفه (مانند اشعث بن قيس و خالد بن معمر) در برابر دسيسههاى عمرو بن عاص، و ايجاد اختلاف در ميان سپاهيان امام على (ع) براى خاتمه جنگ. 74. فرمان مالك اشتر به سپاهيان خويش براى استمرار جنگ و نابودىِ سپاهيان شام و اعتنا نكردن به نيرنگهاى عمرو بن عاص. 75. تجمع اعتراضآميز فريب خوردگان نيرنگهاى عمرو بن عاص، در سراپرده امام على (ع)، و اصرار و فشار بر آن حضرت براى بازگشت مالك اشتر و اعلام پايان جنگ بين دو سپاه. 76. اعلام آتشبس ميان سپاهيان امام على (ع) و سپاهيان معاويه، و تعيين ابوموسى اشعرى و عمرو بن عاص از سوى دو سپاه براى حَكَميت، در صفر سال 38 هجرى. <p dir="rtl" style="te |
قالب های نازترین جوک و اس ام اس زیباترین سایت ایرانی جدید ترین سایت عکس نازترین عکسهای ایرانی بهترین سرویس وبلاگ دهی وبلاگ دهی LoxBlog.Com |